جدول جو
جدول جو

معنی روی هم - جستجوی لغت در جدول جو

روی هم
جمعاً، کلاً
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
فرهنگ فارسی عمید
روی هم
(یِ هََ)
جمعاً. مجموعاً. (فرهنگ فارسی معین). مجموع. (یادداشت مؤلف) (لغات فرهنگستان) ، چیزی بالای چیز دیگری. (فرهنگ فارسی معین).
- روی هم رفتن، متراکم شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
روی هم
جمعا مجموعا، چیزی بالای چیز دیگر
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
فرهنگ لغت هوشیار
روی هم
((یِ هَ))
جمعاً، مجموعاً
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
فرهنگ فارسی معین
روی هم
مجموعا
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روی هم رفته
تصویر روی هم رفته
جمعاً، کلاً، از هر لحاظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویه
تصویر رویه
رویّت، فکر کردن و تامل نمودن در کارها، تفکر، تامل، بررسی، مقابل بدیهه، در علوم ادبی سرودن شعر با اندیشه و تامل
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
(رُ وَ غَ)
مکر و حیله. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ هََ رَ تَ / تِ)
من حیث المجموع. کلاً. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ)
سرور که به یقین حاصل شود. (ناظم الاطباء). سرور که پس از غم حاصل شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
رویه. فکر و اندیشه. (ناظم الاطباء). با قلب همزه به یاء و ادغام یاء گویند اسم است از روء، به معنی تفکر و نظر کردن در کارها و آن حالتی است بین بداهت و تصمیم، یعنی اندیشیدن امری را پس از تصور آن و پیش از تصمیم گرفتن به آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان، از شمال خاوری به شهرستان سیرجان و از جنوب خاوری به شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان حومه لار. آب آن از چشمه و باران و محصول عمده آنجا غلات و خرما و دارای 9 پارچه آبادی و حدود 2500 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
رویینه. هر چیز که از روی ساخته شده و یا از روی اندود شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رویینه شود، حلبی ساز. دیگ ساز. کسی که دیگ سفید کند، رنگ سرخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
متواضع. متبسم. ملایم. حلیم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
روی نمای. رونما. (آنندراج) (ناظم الاطباء). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند:
باز و جز باز کنون روی نیارند نمود
گاه آن است که سیمرغ شود روی نمای.
فرخی.
ندارد این زمی و آب هیچ کار جز آنک
بجهد روی نما را همی دهند اجری.
ناصرخسرو.
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آیی
دل روی نمایت دهم ار روی نمایی.
خاقانی.
بر سر خاقنی اگر دست فروکنی سزد
کاوست دلی و نیم جان روی نمای چون تویی.
خاقانی.
بادا عروس بخت ترا زینتی که چرخ
هر ساعتش به روی نما صد جهان دهد.
؟ (از انجمن آرا).
رجوع به رونما شود
لغت نامه دهخدا
(نِهْ)
روینه. نقابی که بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به رویوانه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع در 30هزارگزی خاور دشتیاری و نزدیک مرز پاکستان. در جلگه واقع است و هوای گرم دارد. سکنۀ آن 80 تن است که مذهب تسنن دارند و به بلوچی سخن میگویند آب آن از چاه تأمین میشود و محصولش لبنیات، ذرت و حبوب، و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ)
رودخانه ای است مشهور. رودخانه ای است، و بعضی گفته اند نام شهری است که این رود از پهلوی آن میگذرد. (حاشیۀ دیوان ناصرخسرو) :
دهن خشک ماند بگاه نظر
اگر در دهانش نهی رود زم.
ناصرخسرو.
ترا فردا ندارد سود آب روی دنیایی
اگر بر رویت ای نادان برانی آب رود زم.
ناصرخسرو.
گر بزمین افتدی هندسۀ رأی تو
قوس وقزح سازدی طاق پل رود زم.
خاقانی.
رجوع به رود ژم شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ یِ هََ)
پی درپی. یکی به دنبال دیگری. پشت سر هم. بدنبال یکدیگر:
بگفت این وزآن هفت پی هم بخورد
از آن می پرستان برآورد گرد.
فردوسی.
عید قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پی هم فتحها شود.
خاقانی.
هت، پی هم نقل کردن حدیث را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویه
تصویر رویه
اندیشه، فکر، صلاح، تفکر، نگرش، امر، دیدن دیدار دید، نما، ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی هم رفته
تصویر روی هم رفته
من الحیث المجموع کلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویهم
تصویر رویهم
مجموعاً، چیزی که بالای چیز دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویغه
تصویر رویغه
ترفند فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویحه
تصویر رویحه
شادمانی پس از اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویئه
تصویر رویئه
نگرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی هم
تصویر پی هم
پشت سر هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویه
تصویر رویه
روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی هم
تصویر پی هم
((پِ یِ هَ))
پی درپی، پشت سر هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی هم رفته
تصویر روی هم رفته
((~ هَ. رَ تِ))
کلاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی هم رفته
تصویر روی هم رفته
در کل، در مجموع، کلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویه
تصویر رویه
ظاهر، سطح
فرهنگ واژه فارسی سره
حمله ی ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی